پس چرا اسکرام در ابتدا نقش مالک محصول را معرفی کرد؟ چرا چارچوب اسکرام از اصطلاح مدیر محصول استفاده نکرد؟ در واقع نسخه اولیه اسکرام از نقش مدیر محصول استفاده میکرد. در مقالهای که در سال 1995 در کنفرانس OOPSLA ارائه شد، کن شوابر[1] یکی از خالقان اسکرام و فردی که بیشتر اصطلاحات اسکرام را ابداع کرده است، از اصطلاح مدیر محصول استفاده کرد. اما عنوان مدیر محصول پس از مدتی به مالک محصول تغییر یافت. سه دلیل برای این تغییر وجود دارد:
دلیل اول، وقتی که اسکرام در دهه 1990 بهوجود آمد، مدیریت محصول نسبت به زمان حال متفاوت بود. مدیران محصول معمولا تحقیق زودهنگام بازار[2]، برنامهریزی محصول[3] و تعریف نیازمندیها[4] را انجام میدادند. سپس، آنها مشخصات نیازمندیها را به مدیر پروژهای میدادند که برای تحویل محصول با تیم تولید و آزمون کار میکرد. مدیر محصول تنها برای صدور درخواستهای تغییر یا کمک به عرضه محصول[5] باز میگشت. این موضوع با چگونگی انجام کارها در حوزه چابک کاملا در تضاد است، جایی که افراد محصول[6] باید بهطور مداوم با تیمهای تولید همکاری داشته باشند- بدون نادیده گرفتن کاربران و ذینفعان داخلی.
دلیل دوم، اسکرام خارج از حیطه تولید محصول[7] و محصولات نرمافزاری تجاری نیز بهکار برده میشود. سازمانیهای زیادی مانند بانکها، خردهفروشان[8] و شرکتهای رسانهای که اسکرام را انتخاب کردهاند، گروه مدیریت محصول[9] ندارند و بنابراین هیچ مدیر محصولی را استخدام نمیکنند. اما آنها یا از محصولات دیجیتال برای فروش پیشنهادات درآمدزا استفاده میکنند، مانند یک برنامه کاربردی بانکداری برخط، یا نرمافزارهای داخلی مورد نیاز خود را تولید میکنند تا از آنها برای خودکارسازی فرآیندهای کسبوکار، افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها استفاده کنند.
با ظهور نقش مالک محصول، این سازمانها میتوانند کار با روش چابک را بدون نیاز به ایجاد یک گروه مدیریت محصول و تغییر فرآیندهای سازمانی شروع کنند. در عوض، کارمندانی از واحدهای کسبوکار[10] مناسب میتوانند- با کمی آموزش و راهنمایی- به عنوان مالکان محصول ایفای نقش کنند.
دلیل سوم، اصطلاح مالک محصول این ایده را تقویت میکند که باید به مسئول محصول اختیار داده شود و مورد احترام قرار گیرد. این موضوع بهویژه در حوزه چابک اهمیت بالایی دارد، جایی که همکاری در آن ارزشمند است و اعضای تیم تولید و ذینفعان بهطور مداوم در تصمیمهای محصول مشارکت میکنند، مثلا، با بحث کردن روی آخرین بخش قابل عرضه[11] از محصول در جلسه بازنگری اسپرینت[12]. اگر هیچ توافقی حاصل نشود، مالک محصول تصمیم لازم را میگیرد و در نتیجه از ایجاد بنبست جلوگیری میکند تا افراد برای آزمودن ایدهها دست به آزمایش بزنند نه اینکه ساعتها و روزها با هم بحث و گفتگو کنند.
حالا چی؟
پس، این موضوع کجا ما را رها میکند؟ امیدوارم از بحث تفرقهانگیز مدیر محصول-مالک محصول بگذریم و برچسب زدن به افراد را پایان دهیم. من با سازمانهایی کار کردهام که مدیران محصول آن ناامید بودندکه بتوانند مالکان محصول چابک توانمند شوند، و عکس آن را هم تجربه کردهام که مالکان محصول نمیتوانستند به مدیران محصولی تبدیل شوند که تصمیمهای استراتژیک محصول را بر عهده میگیرند. من تصمیم گرفتهام که از رهنمون ریچ میرنوف[13] پیروی کنم و از اصطلاح «افراد محصول[14]» استفاده کنم.
در کوتاه مدت، باید قبول کنیم که مالک محصول نقشی برای مدیریت محصول است. بنابراین، افرادی که نقش مالک محصول را ایفا میکنند باید مهارتهای مربوط به مدیریت محصول را نیز کسب کنند. این مهارتها شامل مواردی از قبیل تواناییهای رهبری مناسب و مهارتهای تاکتیکی و استراتژیک است. چون مدیریت محصول رشتهای پیچیده و چند وجهی است، زمان و تلاش زیادی برای تبدیل شدن به یک متخصص محصول مجرب نیاز است- معمولا ماهها و سالها به جای روزها و هفتهها.
علاوه بر این، توصیه میکنم از اصطلاح مدیر محصول یا مالک محصول در شرکت خود استفاده کنید و عناوینی مانند مدیر محصول ارشد و کم سابقه یا مالک محصول ارشد و کم سابقه را برای افراد در نظر بگیرید. این موضوع سردرگمی را کاهش میدهد و کمک میکند افراد متحد شوند. (برای نقشهای محصول بیشتر به مقالهی «شش نوع مالک محصول» من مراجعه کنید.)
در پایان روز، فایدهای که به کاربران و کسبوکارهای خودمان میرسانیم مهم است نه نقشها و عنوانهای شغلی ما.
مترجمین: مهناز احمدی، سوگند شمس، منیره عباسزاده
ویراستار: علیرضا افشار
منبع: www.romanpichler.com
[1] Ken Schwaber
[2] Upfront Market Research
[3] Product Planning
[4] Requirements Definition
[5] Product Launch
[6] Product People
[7] Product Development
[8] Retailer
[9] Product Management Group
[10] Business Unit
[11] Product Increment
[12] Sprint Review
[13] Rich Mirnov
[14] Product People